دل ساده ی خوش باور من....
اولین باری که دیدمش رو یادمه....
حتی اولین باری که ندیده بودمش اما بهش ایمیل زده بودم و با مهربونی جواب داده بود...
اولین باری که نشستیم و حرف زدیم من هنوز خیلی دختر خجالتی و دست و ئا به هم گره خورده بودم...
هنوز برام جا نیفتاده بود دانشگاه های خارجی سلف دخترا و پسراشون جدا نیست....
اصلا نمیدونستم سلفی در کار نیست....
توی رستوران یه گوشه با غذای حلالم نشسته بودم که با غذای غیر حلالش اومد...
راستش من اصلا تا اون موقع حتی با مردای فامیل هم روی هم نیم ساعت حرف پیوسته نزده بودم....
من همیشه از جنس مخالفم گریزان بودم...
اون اما راحت و کمی غمگین اومد و نشست و از زندگیش گفت....
گفت خیلی غمگینه...
گفت خیلی استرس داره....
من اولین بار بود با یه مریخی حرف شخصی میزدم....
سعی کردم بهش دلداری بدم....
بعدا هم رو کمتر دیدیم....
من با حجاب و سر به زیر...
اون متنفر از حجاب و تربیت شده به روش ازاد....
یه روز خیلی تنها و غریب و بیچاره بودم....
دیدمش...نشستیم سر یه میز و شام خوردیم....
بازم غمگین بود....
یعد از اون چندین بار دیگه هم هم رو دیدیم...
هز بار بیشتر از بار قبل حرف برای گفتن داشتیم....
هر بار بیشتر از بار قبل میخندیدیم...
هر بار بیشتر از بار قبل توی مشکلات و غصه ها غرق میشدیم...
تا این که مشکلاتش یه هو حل شد....
با همه دوستای من دوست شد...
هر چند هنوزم از دین و سیاست دل خوشی نداشت اما دیگه از هم وطن های مثبت و مبادی دین متنفر نبود...
دیگه غمگین نبود...موفق شده بود تا حد خوبی....
وقتی تنها بودیم خیلی مهربون بود....
هنوزم وقتی شروع میکردیم به حرف زدن ساعت ها بی هیچ حس بدی مثل یه دوست هم جنس باهاش راحت بودم...
اولین مردی بود که به من ثابت کرد مردا لولو نیستن...مردا هم قابل گفتمان و ارتباط هستن....
مردی که باعث شد من دیگه خجالتی و دست و پا گره خورده نباشم...
مردی که هنوز هم نمیفهمه باید به زنا احترام گذاشت....
چرا توی جمع با من بد حرف میزنه گاهی؟
یعنی نمیفهمه بعضی حرفاش چه قدر ازار دهنده هستن؟